اين روزها بيشتر شركتهاي استارتاپ، اهميت بازاريابي محتوا را براي ايجاد جريان درآمدي و سرنخهاي فروش ميدانند. طبق گزارش مؤسسهي بازاريابي محتوا content marketing institute اين روشي است كه تا سهبرابر افزايش سرنخ نسبت به روشهاي تبليغاتي قديمي را با هزينهاي بسيار كمتر در پي دارد.
روش بازاريابي محتوايي نسبت به روشهاي تبليغاتي برونگرا رويهمرفته كمتر مداخلهآميز و بيشتر آموزنده است. همچنين اصالت بيشتري در مقايسه با يك تبليغ سرد و غيرموثر در فروش دارد.
اما بازاريابي محتوا كه به عبارت بهتر «رهبري افكار» هم ناميده ميشود، براي مديران و صاحبان كسبوكارهاي كوچك نيز ميتواند بسيار مفيد باشد. اين روش ميتواند در برندسازي شخصي و شركتي كمك زيادي بكند؛ كسبوكارهاي كوچك را به مشتريان بالقوه و مخاطبانشان متصل كند و ارزشهاي پيشنهادي، خدمات و محصولات آنها را بهطور نامحسوس و ماهرانه ارائه بدهد.
مشكل در چيست؟ مسئله اينجا است كه اغلب مديران كسبوكارها اگر هم كار بازاريابي محتوا را انجام دهند، مسير اشتباهي درپيش ميگيرند. چطور؟ اول اينكه بسياري از مديران و رؤساي شركتها فرصتي براي اين كار ندارند و در آينده هم وقت براي آن نخواهند گذاشت. دوم اينكه آنها محتوا را بهعنوان قسمتي از قلمرو بخش بازاريابي و تبليغات شركتشان ميدانند و براي آنها مشكل است كه توليد محتوايي را ارزشمند بدانند كه بهطور مستقيم اشارهاي به فروش نميكند. آنها حتي وقتي كه بازاريابي محتوا را بهخدمت ميگيرند، از زبان تبليغاتي و اشارهي مستقيم به كسبوكار و محصولات و خدماتشان استفاده ميكنند. اين روش بهطور قطعي اشتباه است.
رهبري فكري بهمعناي تبليغات نيست. بلكه هدف برانگيختن ارتباطات و اضافه كردن آن به گفتگوهاي پيرامون صنعت است. اگر اين روش بهدرستي انجام شود، فرصت خوبي براي درميان گذاشتن ديدگاهها و داستانتان با مخاطبان است؛ بهگونهاي كه آنها را در مورد نقطه نظرات خود آموزش ميدهيد و آگاه ميكنيد.
رهبري افكار سود زيادي درپي دارد. دامنهي اين منافع از متخصص شدن در يك زمينهي خاص (بهطور ايدهآل رهبري كه ساير افراد در آن حوزه از او نظر بخواهند) گرفته تا كسي كه بر سياستهاي عمومي تأثير ميگذارد، گسترده است. ممكن است از شما خواسته شود در يك كنفرانس اقتصادي بزرگ صحبت كنيد يا بهخاطر مهارتتان رهبري گروهي از افراد را در حوزهي تخصصيتان برعهده بگيريد.
گسترش ديدگاههايتان دربارهي يك موضوع خاص ميتواند به جذب مشتريان جديد براي كسبوكارتان منجر شود يا دري براي ايجاد ارتباط و جذب مشتريان سرسختتر باز كند.
درنهايت، با توجه به روشهاي سنتي قديمي كه روزبهروز و بهسرعت درحال كاهش هستند و همينطور فرسايش تفكر روزنامهنگاري و كمشدن تعداد روزنامهنگاران، رهبري افكار بيشتر از گذشته از اهميت برخوردار شده و بهخصوص براي كسبوكارهاي كوچك حياتي و مهم است. اين شايد تنها راه باقيمانده براي حفظ نام كسبوكارتان باشد.
حالا سؤال مهم اين است كه چطور بايد رهبري و هدايت افكار را بهدرستي انجام داد؟ روش صحيح پيادهكردن اين روش چيست؟
سر وقت باشيد
يكي از دلايل مهم منجر به شكست در مسير رهبري فكري اين است كه وقت كافي براي پيادهسازي آن در زمان خودش نميگذاريم؛ درحاليكه براي اين نوع توليد محتوا، زمان همهچيز است. قوانيني كه روي تجارت شما تأثير ميگذارند، در اندك زماني به تصويب ميرسند و امكان دارد خيلي چيزها را تغيير بدهند. درست زمانيكه آن موضوع اتفاق ميافتد، بايد افكارتان روي آن متمركز بشود. اين تمركز بهطرز چشمگيري مخاطبانتان را افزايش ميدهد. اين يك واقعيت دربارهي چرخش سريع اتفاقات امروزي است.
برانگيزاننده باشيد
مديران معمولاً مخاطبان بسياري دارند كه بايد به آنها اهميت بدهند و فكر كنند: كارمندان، مشتريان، شريكان تجاري و سرمايهگذاران. بنابراين بايد دربارهي آنچه بهصورت عمومي بيان ميكنند، بسيار محتاط باشند. آنها بههيچ وجه تمايل ندارند، كسي را برنجانند. چرا كه تأثير بدي بر كسبوكارشان ميگذارد.
به همين دليل، مطرحكردن ديدگاه مخالف و چالشبرانگيز و تحريككننده در پستهاي وبلاگ براي مديران بسيار دشوار است؛ اما آنها ناچار هستند براي انجام صحيح رهبري فكري، اينكار را انجام دهند؛ چون هيچكس حوصله ندارد مقالهاي خستهكننده را كه صرفاً از جوانب مثبت و منفي موضوعي خاص سخن گفته بخواند. هيچ نشريه و مجلهاي همچنين مقالهاي را منتشر نميكند.
رهبران فكري بايد دربارهي موضوعشان احساس قدرتمندي كنند و چيزي جالب و متفاوت براي گفتن داشته باشند. اگر چنين نباشد، چيز باارزشي براي نوشتن نخواهند داشت و مخاطب نيز چيزي از آن در خاطرش نميماند.
به مطلب اصلي بپردازيد
باوجوديكه همهي ما در دوران مدرسه آموختيم كه چطور يك مقالهي قوي بنويسيم، بسياري از افراد موفق هم هنگام نوشتن پست وبلاگ به مشكل برميخورند و نميدانند چطور يك پست وبلاگ خوب بنويسند. شايد آنها نگران اين هستند كه حرفي كه ميزنند، بسيار بحثبرانگيز باشد. در هر صورت، بسياري از مديران و صاحبان كسبوكار متناقض عمل ميكنند و بهسرعت سراغ حرف اصليشان نميروند و آن را تا پايان مطلب به تعويق مياندازند؛ چرا كه از گفتنش هراس دارند.
مقالههاي مرتبط:
در فضاي جديد كسبوكار، ويرايشگران براي اين ماجرا صبر ندارند. در دورهي روزنامهنويسي، گزارشگران دربارهي داستانهايي صحبت ميكردند كه نياز به زدن حرف اصلي در ابتداي گزارش داشت. بهعبارت ديگر، شما نيز بايد نكته اصلي مطلب را در قسمت بالاي پست وبلاگي (همان ابتداي مطلب) مطرح كنيد. اين حرف اصلي دليلي است كه مخاطب براي ادامهي خواندن مطلب به آن نياز دارد. سپس آن را با ابزارهاي در دسترس، طوري بسط دهيد كه مقاله تا انتها خواندني و جذاب باشد. بهياد داشته باشيد تا حد ممكن كلمهها و جملات را هنگام ويرايش كوتاه و كوتاهتر كنيد. در نوشتن، كمتر بهتر است.
نشان بدهيد، توضيح ندهيد.
در كسبوكار، معمولاً حقايق، داستاني را بيان ميكنند. اما در نوشتهها، معمولاً داستانها و حكايتها كاري فراتر و بهتر از بيان مستقيم نكتهي اصلي انجام ميدهند. اگر شما داستانهاي طولاني برجسته را در نشريات فوربس، والاستريتژورنال يا فورچون بخوانيد، متوجه ميشويد كه اين داستانها اغلب با يك داستان شخصي آغاز ميشوند؛ داستاني كه بهنوعي با سخن اصلي نويسندهي مطلب مرتبط است و او را در بيان منظور اصلياش از مقاله ياري ميكند.
روايت يك داستان خاص دربارهي اينكه يك مدير چطور تصميمگيريهاي سخت را انجام داده، بهمراتب شيرينتر و جذابتر از خواندن صرف حقايق و اعداد و ارقام است. وقتي وبلاگنويسي ميكنيد، بايد چنين كاري انجام دهيد.
بهطور حتم، كسي از يك مدير كسبوكار گرفتار انتظار ندارد مقالهاي بهزيبايي نوشتههاي ويليام فالكنر بنويسد. اما اگر تصميم جدي براي هدايت و رهبري افكار داريد، بايد تعهدي براي توليد محتوا داشته باشيد. با تخصيص وقت به اين كار و بهبود پستهاي خود براي جذابتر و بهتر خواندهشدن، اين تعهد را بهوجود بياوريد. اين تعهد براي شما و كسبوكارتان، با بيشتركردن تلاشتان در اين راه، بهطور آشكار پاداش بزرگي خواهد داشت.
منبع:
https://www.zoomit.ir/2019/10/6/335258/right-content-marketing-for-startup-ceos/